صفحات

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

انسان،بازیچه دین



سالهای بسیاری گذشته است از زمانهای دور تا به امروزکه قرن علم و تحقیق ونگاه نو به همه مسائل می باشد. اما بازدرانتها تمام خرافات گذشته و جنایات قدیمی ناشی از عمل نکردن به این خرافات به نوعی جدیدتر بر مردم روا می شود و این روندی است  که مذهبیون و خلفای دین که در راس کار هستند بر انسان و انسانیت تحمیل می کنند.

آری،تا زمانی که با اسم دین و قدرت دین بر جوامع حکم می رانند،این اتفاق خواهد افتاد و بزرگترین آسیب را اقلیتهای مذهبی و زنان خواهند دید.وقتی زنان و اقلیتهای یک جامعه را حذف کنیم،یعنی اساس انسانیت را زیر سوال برده ایم.

بی شک این مساله را به وضوح در قانون ننگین جمهوری اسلامی ایران می توانیم شاهد باشیم ،زنان به درستی و آنطورکه شایسته شان است درهمه زمینه ها نمی توانند حضورداشته باشند.اقلیتهای مذهبی برای ادامه تحصیل با مشکلات فراوانی روبروهستند واین امکان برایشان فراهم نیست.انگار خداوند تنها مسلمان آفریده است و بس.وانسانهای دیگر باید نابود گردند و حق زندگی ندارند زیرا از دید آنها کافرمحسوب می شوند و این فاجعه نه تنها در تحصیل،بلکه در موقعیتهای کاری و ازدواج هم مشهود است.

مطمئنا انسان امروز با رشد علم و خرد آگاهش،خوب را از بد تشخیص می دهد و کم کم پایه ها و اساس دین سست و در هم کوبیده می شودو به قهقرا خواهد رفت.

وقتی در یک جامعه دسته بندی بوجود می آید،مطمئنا پیشرفت زیادی نخواهیم دید زیرا همیشه در مثل ها آمده است"یک دست صدا ندارد" و همیشه چند فکر بهتر از یک فکر است.

در قرآن اسلام هم متاسفانه تائیدیه هایی از تحقیر انسانیت می بینیم.برای مثال اگر کسی مسلمان نمی شود ویا از اسلام روی بر می گرداند،خونش مباح است.قرآن و مسلمانیت در دوران ابتدایی خود مانده است و چه بسا پیشرفت که نکرده و به روز در نیامده است هیچ،بلکه به مراتب به عقب تر و دوران جاهلیت نزدیک تر شده است.

در اسلام ترویج اندیشه های دگم و فراموش شده و غیر قابل تفکر،آن را به دینی سرشار از خون وخونریزی و تجاوز تبدیل کرده است،بی شک چیزی که ما تا به امروز با آن روبرو هستیم،حکومتهای اسلامی،دیکتاتوری واشغالگری است که در آنها امید هیچ روزنه ای از اندیشه های نو وجود ندارد.و سند این گفته ها صدها آیه وحدیث از پیامبر و خلفای اسلامی است و این زمینه ای است برای سرنگونی یک جامعه.

برای آزادی و رها شدن از بند واسارت دین،باید ابتدا با سنت ها و ترس وتوهم وعذاب ناشی از آن در درون خود جنگید.چه بسیار مسلمانانی را می بینیم که تمام کارهای منع شده در شریعتشان را داد می زنند و خود تمامی آن کارها را در خفا انجام می دهند(مبلغین اسلامی)ومسلمانان عوام هم به نوعی دیگر سنگ دین واسلام را برسینه می کوبند و در محرم و صفر و رمضان با دعا و استغفار،ترس نهفته دروجودشان را خاموش می کنند ودر خلوت دهان و دست و بدن خود را آلوده به تمام به قول خودشان حرامی ها می کنند.نمی دانم این دین با وجود آدمها چه می کند؟؟؟

فروید به شاگردش،یونگ می نویسد که"ناتوانی انسان از خرد او سرچشمه می گیرد." انسانهایی که حتی حاضر نیستند برای لحظه ای فکر کنند که آیا این همه حکم های مذهبی می تواند درست باشد یا نه؟ فقط درحد یک فکر هم حاضر نیستند به آن بیاندیشند.

دستاورد دین چیزی جزانسانهای عقب افتاده، خرافاتی،امامزاده پرست سینه زن معتکف و...نبوده است. زمان مانند رودخانه ای است که هیچ وقت ازحرکت نمی ایستد و اگر پا درون آن بگذاری و قدم برداری ردی از جای پای خود نمی بینی واین آدمها شاید در زمان طولانی تر اما بهر حال دراین این تلاطم غرق خواهند شد.

انسان ترسوی مذهبی به شخصی که در آینده به او وعده ی آمدنش داده شده که او را نجات خواهد داد متوسل می شود،اما این شخص چه وقت می آید؟در زمان حیات یا بعد از مرگ؟عطایش را به لقایش می بخشم.

دین اسلام از برابری حرف می زند ولی در هیچ کجای حکومت های اسلامی این برابری را نمی بینیم.محصول اسلام چیزی جز نا برابری نیست و از این محصول بیشتر از همه اقلیتهای مذهبی و زنان بهره می برند.

در آخر باید بگویم که دین سرشاراز لجن زارمتعفنی است که از کمبود ها لبریز شده است،و سران حکومت های اسلامی با حربه ی دین اهداف خود را پیش می برند،هر کجا خواستند اهداف پلید خود را عملی سازند با یک فتوای جدید به نام دین به مقصودشان رسیدند.

روی سخنم با کسانی است که عقل و خرد را فدای توهمات و خرافات تاریخ گذشته کردند انسان آگاه در لحظه ی مرگ آرامتر و راحت تر خواهد آرمید تا آدمی که همیشه در ترس خود غوطه ور است.


  محمد علی زارع یزدی

۱۳۹۱ مهر ۱, شنبه

نمایش سرکوب

نمایش سرکوب کاری از تلاش جمعی پناهجویان ایرانی گوتنبرگ سوئد و با حمایت کانون پناهجویان ایرانی به کارگردانی اینجانب محمدعلی زارع یزدی

۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

جایگاه زن ایرانی


جایگاه زن ایرانی
در همه ی فرهنگها زن،نمادی از زمین،زایش وباروری و به معنای عام تر سمبل وطن و میهن است.
من به عنوان یک زن،موجودیتم در سرزمینم گم شده است.حال در این بین جایگاه من کجاست؟!و چه ارزش و مقامی دارم؟!
در جامعه اسلامی ایران که سران و روسای حکومتش دم ازاسلام و دین و خدا پرستی می زنند،اسلامی که برای زن ارزش مقام والائی قائل است،ما هیچ اثری از این جایگاه زن نمی بینیم.به ظاهر وانمود می کنند که برای زن ارج و قربی قائل اند، اما در واقع هیچ نشانه ای از آن یافت نمی شود شواهد امر گواه بر این باور است، کافیست نگاهی کوتاه به روند سی و چهار سال اخیرایران بیاندازیم و قوانینی که برای زن ایرانی وضع شده را مطالعه کنیم.
تحقیر و توهین وآزار واذیتهایی را که من خود به چشم دیدم ودیگر برایم قابل تحمل نبود.شرم از زن بودن خودم داشتم که چرا سکوت و تحمل می کردم؟و هر بار بعد از  فریاد اعتراض وداد آزادی ام منتظر سرکوب رژیم می بودم.در حالیکه دنیا شاهد بزرگی و مقام والای زن ایرای ست و بخصوص در تظاهرات سال 1388 شمسی برابر با 2009 میلادی همه ی دنیا به چشم خود دیدند که اولین صف محکم واستواری که از معترضین در خیابان ها تشکیل شد همه وهمه زنان ودختران وحتی پیرزن هایی بودند که تاب تحمل این همه ظلم وزور را نداشتند ولی باز دیدیم که در نهایت،حکومت وسران دد منش وشیطان صفتش با سرکوب،فریادمان را در گلو خفه کردند.
هرگز فراموش نخواهم کرد که درهمان روزهای خونین اعتراض، پیرزنی کنار خانه اش ایستاده بود وبین جوان ها بطری اب پخش می کرد وفریاد می زد:"موفق باشید برید جلو وانتقام این همه سال زجرو بدبختی مارو از این وحشی های از خدا بی خبر  بگیرید".
آری،تلخ بود اما واقعیت امراین است.
زن از دید انها فقط و فقط موجودی ست برای لذت و هوس رانی و سوء استفاده.
بیاد میاورم در همان روزها تعدادی از دوستانم را بازداشت کرده بودند و پس از آزادیشان وقتی از بلاهایی که بر سرشان امده بود وخواسته هایی که از انها داشتند تعریف می کردند بی اختیار اشک ازچشمانم جاری می شد. چقدر سخت است این همه را بشنوی وببینی اما هیچ کاری از دستت بر نیاید دستان ات خالی ست و قدرت وتوان مقابله با انها را نداری.
باورش سخت است که یک سرهنگ یا سرگرد نیروی امنیتی ویا یک بازجو سند آزادیت را درازای  قبول پیشنهادش بدهد.
نمونه بارز این فاجعه،افسانه نوروزی ست،زنی که پانزده سال پیش به اتهام قتل رئیس نیروهای انتظامی جزیره ی کیش که قصد سوءاستفاده از این زن را داشت به اعدام محکوم شده بود جرم این زن تنها این بود که می خواست از شرف و ناموسش دفاع کند. اما متاسفانه برای محکمه های عدالت کش رژیم فاسد این عمل هیچ نقش و تاثیری ندارد و همچنان اسرار براجرای حکم اعدام دارند.
آنانی که به عنوان حقوقدان و اسلام شناس در دیوان عالی قضائی و شورای نگهبان ودیگر مناصب بر اریکه قدرت تکیه زده اند،کسانی که کمترین حقی برای مردم قائل نیستند و مسلمانیتشان محدود به ریش وتسبیح شده واز روحانیت چیزی جز عبا وعمامه ندارند،کسانی که به گفته ی دکتر شریعتی:"دارنده ی مثلث زر و زور و تزویر هستند وبرای تثبیت درمقامشان از هیچ مکر وترفندی فروگذارنیستند وهر زمان که اراده کنند و لازم بدانند حکم و حدیث و فتوائی جدید ساخته و به خورد عوام می دهند.
آنها چگونه می توانند حامی ومدافع زنان مظلوم و رنجدیده ی ایران باشند؟حتی زنان خودشان هم کمترین بهره ای از آزادی نبرده اند و آنها را جز برای بهره جستن و استثمار نمی خواهند.
این ارزش واحترامی ست که حکومت برای "افسانه های ایرانی"در نظر گرفته است.
این نوشته،ذره ای از درد دلهای یک زن ایرانی ست که مانند افسانه بر او ظلم وستمهائی بسیار روا شده است.
به امید روزی که جایگاه زن درجامعه ی ایرانی آنقدروسیع و با ارزش شود که هیچ حکومتی نتواند در برابرش بایستدوهر نو ظلمی را بر او تحمیل کند و زن ایرانی با اندیشه های والایش نقش مهم و انکار ناپذیری را در جامعه ایفا کند وهمه ی زنان زیر پرچم ایران با آرامش وسربلند زندگی کنند.



   شیوا شریفی

۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه

تفاوتهای دیکتاتور و اشغال گر

دوست دارم در این نوشته چند سطری را در رابطه با تفاوتهای کشورها و حکومتهای دیکتاتوری با حکومت به غلط نامگذاری شده ی دیکتاتوری ایران برای شما بازگو کنم
تمام این نظریه ها اساسا از ذهن خسته ی نویسنده می باشد.
از گذشته شروع می کنم گذشته ای دورتر که ناپلئون را هم تاریخ به عنوان دیکتاتور به دنیا معرفی کرد و همینطور زمان سایه ی شوم شخصی را که نامش هیتلر بود بر دنیا گستراند که به همراه خود ترس و وحشت و خون و تجاوز و غارت را برای مردمان آن روزگار به ارمغان آورده بود.
در ابتدا چند سوال برای من و شما پیش می آید: چرا ناپلئون و هیتلر و دیگر دیکتاتورهای جهان دست به چنین کارهایی زدند؟ چرا غارت کردند؟ چرا کشتند؟ چرا تجاوز کردند؟ و چرا؟ وچرا؟و چراهائی که جواب آنها بسیار ساده است.تمام کارهای اشتباه و کارهائی که هیچ وقت از ذهن تاریخ پاک نخواهد شد به خاطر قدرت و ثروت بوده است.آری ناپلئون و هیتلر هر دو جاه طلب بودند هر دو قدرت و ثروت را دوست داشتند ولی من از شما سوال می کنم: آیا تمام این خواسته ها را آنها به تنهائی می خواستند؟! آیا ناپلئون بزرگی و عظمت و گشایش مرزهای فرانسه یعنی کشور خود را نمی خواست؟ آیا هیتلر دوست نداشت مرزهای کشور خود یعنی آلمان را گسترش دهد؟ آیا عظمت و اقتدار نژاد خودش آریایی را نمی خواست؟ آیا از برتری آلمان صحبت نمی کرد؟!...
به جرات می توان در جواب همه ی این سوالها یک کلمه ی آری گذاشت.آری آنها تمامی جهان را و بهترین ها را برای کشور خود و مردمان خود و هم نژادهای خود می خواستند.آنها به هر جا که می رفتند اگر غنیمتی بدست می آوردند برای وطن و ملت خود می آوردند.کارهایی را که سالهای بسیار دور نادر شاه افشار برای ایران کرده بود.ولی افسوس و هزاران بار افسوس که تمامی اتفاقاتی که برای مرز دوست داشتنی من ایران افتاده است خاطره ای موهوم و کثیف و گندآلودی ست که شخصیت هایی به ارمغان آورده اند که جای سوال دارد آیا واقعا ایرانی اند؟ آیا واقعا دوست دار ایران و ملت ایران اند؟؟ ایرانی که تاریخ گواه بزرگی و عظمت وتمدن آن است.کشوری که اساس انسانیت را پایه ریزی کرده بود.
بی شک همه ی شما جواب این سوال را به خوبی می دانید و آن خیر است.
آنها دیکتاتور نیستند.آنها نوادگان شیطان بزرگ هستندکه پلیدی و نا پاکی را به مردمان من هدیه داده اند.سران حکومت جمهوری اسلامی ایران در واقع و حقیقتا ایرانی نیستند آنها کشور پر سرمایه ی ایران را برای مقاصد شوم خود انتخاب کرده اند و با سواستفاده از مذهب و اعتقادات مردم و با بی سواد نگه داشتن انها به جان و مال و حق آنها تجاوز کرده اند. آنها از کشوری که در آن زندگی می کنند همه چیز را به نقطه ای دیگر به یغما می برند.آنها نژاد مردمان مرا دوست ندارند.آنها بزرگی و عظمت و اقتدار مردمانم و کشورم را نمی خواهند.آنها از نژاد عرب هایی هستند که از بیش از هزارو چهارصد سال است که سایه ی سنگین و ننگین خود را بر آسمان این کشور انداخته اند.
سران حکومت جمهوری اسلامی ایران دیکتاتور نیستند بلکه به مراتب بد تر از آنند.آنها اشغال گرند.اشغالگران فقط و فقط خواسته های خود را می بینند و از قدرت خود سو استفاده می کنند و از مردمان برای رسیدن به اندیشه های پلید و مقاصد شوم و کثیف خود استفاده می کنند.آنها تمام سرمایه ی کشورم را به تاراج بردند.
نمی دانم چرا فلسطین و سوریه و لبنان برایشان از ایران مهم تر و با ارزش تر است.نمی دانم مردم کشورم چرا از دید آنها مزدورند و منافق ولی مردمان نژاد عرب مظلوم اند و شایسته ی کمک و محبت و دلسوزی!!!!!!!!!!
بیایید باور کنیم که آنها عظمت و بزرگی ایران و ایرانی را نمی خواهند.بیایید باور کنیم که آنها تنها ثروت مملکت من را می خواهند تا به خواسته های خود برسند.
چقدر کشتند وکسانی را که درست اندیشیدند از سر راه خود کنار گذاشتند!چه خون های پاکی که ریخته شد فقط به خاطر اینکه داد آزادی سر دادند برای ایرانی که پایه گذار انسانیت بود!ولی هیچ کس به درد دل آنها گوش نداد.یا کشتند یا بلایی بر سرشان آوردند که مجبور به ترک وطن شدند و به معنای دیگر از کشور خودشان دل زده شان کردند.
تمام فرق یک دیکتاتور با اشغالگر این است که دیکتاتور برای عظمت کشور خود می جنگد و خود را هم وطن مردمش می داند ولی اشغالگر کسی ست که جامعه ای را اشغال می کند تا از ثروت و موقعیت مردمانش به نفع خود سواستفاده کند.خمینی بزرگترین اشغالگر تاریخ است و نوادگان و دست نشانده های او همه از هم نژادان خودش هستند و هیچ کدامشان ایرانی نیستند.
در نهایت باید بگویم چه زیباست مثل های ایرانی که می گوید:
همیشه ماه پشت ابر نمی ماند.
وهمیشه هم در بر روی یک پاشنه نمی چرخد
گهی زین به پشت و گهی پشت به زین....
بله روزی خواهد رسید که ایران و ایرانی جایگاه واقعی و همیشگی اش را بدست خواهد آورد.
به امید آن روز   
محمد علی زارع یزدی